میهمانی تمام شد. ظرفها را در سبدهای ماشین ظرفشویی چیدم. با خیال راحت رفتم که استراحت کنم. همسر لم داده روی مبل و کنترل به دست شبکه های خبری مختلف را زیر و رو می کند به قول خودش ببیند دنیا دست کیست. گفتم حالا چه فرقی می کند. به دست هر کس باشد ما نظاره گریم نه تاثیرگذار. چراغ را خاموش کن بخواب. گفت بیا در مورد فلان موضوع فکر کنیم چه کار کنیم. نشستیم. روی کاغذ فکر کردیم. آخرش هم به جایی نرسیدیم. وقتی بلند شدم احساس کردم زمان زیاد گذشته و باید ماشین ظرفشویی خاموش شده باشد ولی دارد کار می کند. نگاهی به تایمر انداختم، دیدم ارور 15 می دهد. خاموش کردم. سرچ کردم دیدم احتمالا نشتی ای در یکی از اتصالات دارد و احتمالا آب به قسمتهای اصلی ماشین نفوذ کرده است. خلاصه خاموش کردم. ظرفها را خالی کردم. به کمک همسر 45 درجه کج کردم که آبهای موجود در آن تخلیه شود و خشک شود. تا ساعت 2.5 شب مشغول شستن و خشک کردن ظرفها به کمک همسر بودیم و جنازه مان به تخت رسید. سال گذشته سه تومان خرج روی دستمان گذاشته بود. امسال خدا عالم است چه شود. سرچ کردم ببینم اگر بخواهم مجدد بخرم قیمت جقدر است. کلا منصرف شدم. فکر نکنم امسال موفق شویم که چنین کاری کنیم. باز هم باید به تعمیر رضایت داد.رئیس بانک مرکزی هم عوض شد. بالاخره به این نتیجه رسیدند که برای حل بحران به جای حزب و حزب بازی باید بروند دنبال تخصص. هرچند به شخصه امیدی به رفع مشکل ندارم. تا دست برخی از جیب مردم خارج نشود وضعیت همین است. البته تا زمانی که دست به تغییرات بن سلمان طور نروند بعید می دانم مشکلی از این مملکت حل شود. یادم است وقتی تمام شاهزاده های فاسد و چپاولگر را در یک هتل گروگان گرفت و یکی دو تایشان را گردن زد کل دنیا در حال تمسخر بودند، ولی همینطوری ی بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 94 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 9:12