بدبختی های یک زن چاق

ساخت وبلاگ
میهمانی تمام شد. ظرفها را در سبدهای ماشین ظرفشویی چیدم. با خیال راحت رفتم که استراحت کنم. همسر لم داده روی مبل و کنترل به دست شبکه های خبری مختلف را زیر و رو می کند به قول خودش ببیند دنیا دست کیست. گفتم حالا چه فرقی می کند. به دست هر کس باشد ما نظاره گریم نه تاثیرگذار. چراغ را خاموش کن بخواب. گفت بیا در مورد فلان موضوع فکر کنیم چه کار کنیم. نشستیم. روی کاغذ فکر کردیم. آخرش هم به جایی نرسیدیم. وقتی بلند شدم احساس کردم زمان زیاد گذشته و باید ماشین ظرفشویی خاموش شده باشد ولی دارد کار می کند. نگاهی به تایمر انداختم، دیدم ارور 15 می دهد. خاموش کردم. سرچ کردم دیدم احتمالا نشتی ای در یکی از اتصالات دارد و احتمالا آب به قسمتهای اصلی ماشین نفوذ کرده است. خلاصه خاموش کردم. ظرفها را خالی کردم. به کمک همسر 45 درجه کج کردم که آبهای موجود در آن تخلیه شود و خشک شود. تا ساعت 2.5 شب مشغول شستن و خشک کردن ظرفها به کمک همسر بودیم و جنازه مان به تخت رسید. سال گذشته سه تومان خرج روی دستمان گذاشته بود. امسال خدا عالم است چه شود. سرچ کردم ببینم اگر بخواهم مجدد بخرم قیمت جقدر است. کلا منصرف شدم. فکر نکنم امسال موفق شویم که چنین کاری کنیم. باز هم باید به تعمیر رضایت داد.رئیس بانک مرکزی هم عوض شد. بالاخره به این نتیجه رسیدند که برای حل بحران به جای حزب و حزب بازی باید بروند دنبال تخصص. هرچند به شخصه امیدی به رفع مشکل ندارم. تا دست برخی از جیب مردم خارج نشود وضعیت همین است. البته تا زمانی که دست به تغییرات بن سلمان طور نروند بعید می دانم مشکلی از این مملکت حل شود. یادم است وقتی تمام شاهزاده های فاسد و چپاولگر را در یک هتل گروگان گرفت و یکی دو تایشان را گردن زد کل دنیا در حال تمسخر بودند، ولی همینطوری ی بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 94 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 9:12

فاکتورهای هیپی ها را با جوانان امروزی مقایسه می کنم. شاید بتوان گفت بیش از 25 نقطه مشترک تا به امروز یافته ام. گویی در برشی از پنجاه سال قبل زندگی می کنیم. نقاط مشترک بسیار در سبک زندگی دارند از روابط جنسی و سبک پوشش بگیر تا مواد مخدر. ماهیت اتمیزه شدن همین است، مطالبات فردی و ابزارهای فردی مثل موبایل، عدم تمایل به جمع و همجواری، علاقمندی به حضور در جمعهایی با هویت مخفی مثل پارتیها، کنسرتها، حضور در استادیومها و ... گویی همین روزها باید شاهد یک اجتماع عجیب و غریب مانند وود استایک باشیم که چهارصد هزار نفر یکجا جمع شدند و .... خیلی دیر نیست زمانی که مطالبه آزاد سازی گل(ماده مخدر گل) به بستر جامعه بیاید و تبدیل به یک جنبش شود. یادم است دوازده سال پیش که در مورد موضوع حجاب پیش بینی کرده بودم و یکی از بزرگواران باور نداشت. این مورد(گل و ماری جوانا) که بدیل و الگوی خارجی هم دارد. می توان به هلند، کانادا و برخی ایالتهای آمریکا اشاره کرد. در آن کشورها هم تا همین چند سال قبل مطالبه و جنبش آزادیهای جنسی ذیل پرچم رنگین کمانی دگرباشان شروع شد و بعد از فتح آن قله به سمت قله بعدی حرکت کردند. اگر مثلا در انتخابات سال آینده یک عکس کوچک از برگ پنج پر گوشه بعضی از پوسترهای تبلیغاتی دیدید تعجب نکنید، مطمئن باشید زیر پوستی برخی تلاشها شروع می شود. به زودی با مفهومی تحت عنوان «سبک زندگی اعتیاد تفاخر آمیز» مواجه می شوید.(عنوان بهتر یا عبارت بهتری نتوانستم برایش بیابم. شاید بعدا این عنوان را عوض کردم). با افرادی که به اعتیاد خود افتخار می کنند مواجه خواهید شد. با تفاخر از نوع مواد مصرفی خود صحبت می کنند و با افتخار در خصوص نوشیدن خود گفتگو می کنند و این موضوع را جزئی از کلاس و پرستیژ اجتماعی خود قل بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 90 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 9:12

از صبح فرودگاه بودم. عزیز دل خانواده برای تعطیلات آمد. بعد از کلی معطلی و ساعتها انتظار به خاطر تاخیر در پرواز و .... بالاخره حوالی عصر سوار ماشین شدیم. موهایش سپید تر شده، پا کلاغی های گوشه چشم همسرش عمیقتر شده و کمی لاغر تر شده، پسرک حالا دیگر صدایش دو رگه شده و بحران بلوغ را پشت سر می گذارد. کنجکاوانه شهر را برانداز می کنند.-چقدر دیوارها خط خطی است؟+ به خاطر شعار نویسی هاست.- خیلی شلوغه؟+ نه زیاد- چرا از این طرف می روی؟+ مسیر راحت تری است.- مگر سنگر بندی نیست؟+ یعنی چی؟ سنگر بندی؟!!!- مگر مردم در این خیابان در حال مبارزه نیستند؟!+ من نگاه من خنده :)))))))))))))))))))))))+ نه نگران نباش. آنقدرها هم که شما می شنوید و به خوردتان می دهند اینجا خطرناک نیست- واقعا داشتیم فکر می کردیم که ریسک کنیم برگردیم یا نه.+ ریسک؟؟!!!:)))))))))))))))))))))))))))))فقط می توانم بگویم که رسانه می تواند کاری کند که کسی که از بیرون می آید فکر کند الان مردم در حال مبارزه مسلحانه هستند و خیابانها سنگر بندی است. این دیالوگی که شنیدید واقعا امروز عصر اتفاق افتاده و هر چند دقیقه یکبار در ذهنم که مرور می کنم نمی دانم بخندم یا گریه کنم.سه چهار هفته حسابی درگیرم. نمی توانم پاسخ کسی را بدهم. در فرودگاه سعی کردم از فرصت استفاده کنم و کامنتها را جواب دهم ولی موفق نشدم و هرچه نوشتم پرید.خدایا شکرت که حال عزیزکرده هایمان خوب است. خدایا شکرت که مادرم خوشحال است و خدایا شکرت بابت بارش برف زیبا در تهران. خدایا دوستت دارم و عاشقانه می پرستمت. بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 95 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 9:12